محمدپرهاممحمدپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

نفسمون پرهام

0413

10 ماهگی

پسر گلم این روزا فوق العاده شیرین شدی هر چقدر از شیرین کاریهات تعریف کنم کمه، از کارات بگم: الان 4 تا دندون داری، انگار مثل باباییت نمیخوای چهاردست وپا بری تصمیم داری یهویی راه بری، چند روزیه که وقتی نشستی و از چیزی هیجان زده میشی ریز ریز همونطور به حالت نشسته جلو میای ، سر جات نشسته کم کم میچرخی ، با کمک ما دس دسی میکنی ودستات رو محکم بهم میکوبی صدای خیلی بامزه ای میده،شعر اتل متل و لی لی حوضکرو خیلی دوست داری ددر و هی هی که الان 2 ماهی هست که میگی ولی چند روزیه که ماما ماما هم میگی که برای من فوق العاده جالبه وقتی هم که برات مامانجونت تاب تاب عباسی میخونه در حالیکه حسابی کیف میکنی میگی تا تا و اینطوری ازشمیخوای...
22 ارديبهشت 1392

یادداشت بیست و دوم

اول سلام   اینبار به خدای خوب ومهربونم سلام میکنم که این مدت کلی هوامو داشته چون نینی گلم ، پسر قشنگم ، محمد پرهام نازم خدا رو شکر بسلامتی بدنیا اومده و هر روز صبح بهش سلام میکنم ، امروز پسر گلم دقیقا ۲ ماه و ۲۰ روز سن داره ، خیلی دلم میخواست زودتر از اینا بیامو خاطره زایمانمو که کلی جریانات هم داشت اینجا یادداشت کنم ولی واقعا وقت نکردم انقدر تو این مدته بعد از زایمانم مشغله داشتم چه بخاطر رسیدگی به کوچولو و چه مشغله فکری که اصلا فرصت نشد بیام. بنام خدای خوب و مهربون  همونطور که تو پست قبلی گفتم  بعد از روز شنبه ۱۷ تیر ماه و اتفاقی که حین خوندن نماز صبح ...
12 مهر 1391

یادداشت بیست و یکم

سلام جیگر مامان ، چطوری عزیزم؟ خوب میدونم جات این روزا تو دل مامانی دیگه حسابی تنگ شده و زیاد امکان وول وول خوردن و بازی نداری، اخه ماشالله ماشالله حسابی بزرگ شدی هفته پیش که تو ۳۷ هفته بودم و اومدم سونو شما ۳۱۹۰ وزن داشتی و من امیدوارم  پسر قشنگم تا لحظه تولدش ایشالله به ۳۵۰۰ برسه، خدا رو شکر حالت خوب بود و همه چیز نرمال و ضمنا حالتت هم سفالیک شده بود و برخلاف سری قبل چرخیده بودی و سرت اومده پایین. سونو تاریخ زایمانم رو ۲۷ تیر زده در صورتیکه تاریخ خانوم دکتر ۳ مرداد هست ولی همه نظر کارشناسی دادن که شما زودتر خواهی اومد ، راستش این روزا دیگه از بس اطرافیان از جمله مامانیت ، ناهید جون و مامان جون و خاله مریم بهم...
19 تير 1391

یادداشت بیستم

سلام عززززززززززززززززززززززززیزم   خوبی پسر قشنگم؟ عزیزم؟ شرمنده ام که نوشتنه وبلاگت بیش از حد به تاخیر افتاد این یکماه که سرکار نرفتم مشغلم بیشتر شد  یعنی هر چی به روزهای اخر نزدیکتر میشیم انگار کارها بیشتر و فشرده تر میشه . ولی بدون که دلم حسابی برات تنگ بود و دلم میخواست سر فرصت بیام و وبتو اپ کنم باید بگم خیلی خوشحالم که زودتر از موعد مرخصی گرفتم تا به استراحت و مقدمات ورود شما برسم روزهای اخر بارداری روزهای نسبتا سختیه البته به لطف خدای مهربون که واقعا نمیدونم چه جوری باید شکرش رو بجا بیارم من بارداری خوب و بدون مشکلی تا بحال داشتم شما گل پسرم تا حالا واقعا اروم و متین تو دل مامانی نشستی امیدوارم بعد از ب...
3 تير 1391

یادداشت نوزدهم

سلام پسری ناز مامان   خوبی عزیزم؟ امروز دقیقا ۲۹ هفته و ۵ روزه هستی، شکر خدا زمان داره زود میگذره و تو گل پسرم تو دل من داری روز بروز بزرگتر و به لحظه تولدت نزدیکتر میشی .از وقایع این چند وقته بگم که برات کلی خرید کردیم عزیزم ، یه عالمه جی جی های ناز برات خریدیم، بجز یه کم خرده ریز اکثر خریدهات انجام شده و تقریبا یه اتاق کامل از وسایلت تو خونه پر شده البته بیشترش هنوز تو کارتنن و روشون ملحفه کشیدیم یعنی هنوز وسایل نازتو نچیدیم تا موقعش برسه... راستی هفته پیش تخت و کمدت رو هم اوردن پسرم ولی هنوز نصابش برای نصب نیومده ایشالله تو این هفته یه روز میاد و نصبشون میکنه آخه میدونی که باباییت چند روزه برای ماموریت کاری رفته کرما...
23 ارديبهشت 1391

یادداشت هجدهم

ســـــــــــــــــــلام عسل ماااااااااماااااااااان خوبی پسر گلم؟ خداروشکر دیشب که حالت خوب بود عزیزم ، دیشب وقت سونو داشتم و اومدم دیدیمت جیگرم قربونت برم که انقدر پسر گل و خوبی بودی تا حالا واسه مامانی و جدیدا خیلی قشنگ وول میخوری ، لگد میزنی و سکسکه میکنی که دیگه مامانی براحتی احساست میکنه فدای اون ضربه های مهربونت بشم من که واقعا هر بار تکرار میشه ازشون لذت میبرم و باهات حرف میزنم ، راستی عزیزم از سونوی دیشبت سی دی گرفتم که برای همه مون این روزای خوش جنینی تو به یادگار بمونه و ضمنا سالها بعد به خودتم نشون بدم . واییییییییییییی نمیدونی باباییت طفلی چقدر ذوق داشت واسه دیدن تو جیگرم اخه خوب تا حا...
4 ارديبهشت 1391

یادداشت شانزدهم

سلام جیگر مامان ، آقا پرهام گل چطوری پسرم خیلی وقته که نشده بیام برات یادداشت بزارم خوبی عزیزم؟ خوش میگذره تو دل مامانی ؟ مدتی هست که تکون خوردنای آروم آرومت احساس میکنم مامانی ضربه های ارومی که از داخل به شکمم وارد میکنی امیدوارم که حالت خوبه خوب باشه و صحیح و سالم باشی.سن دقیق شما امروز 24 هفته و 3 روزه جیگرم تا حالاش که انصافا پسر خیلی ماهی واسه مون بودی و اصلا مامانی رو اذیت نکردی ازت واقعا ممنونم عزیزم این خوب بودنه تو باعث شد که زمان خیلی سریعتر از چیزی که فکر میکردم تا حالا برام بگذره از حالا به بعد فقط حدود 15 هفته به زمان تولدت باقی مونده که امیدوارم این بخشش هم به سرعت طی بشه و گل پسرم زود زود بیای تو بغل من وباباییت که بی صبران...
19 فروردين 1391

یادداشت چهاردهم

سلام گل پسر مامان  خوبی عزیزم؟  تو دل مامانی چه کارا میکنی؟ خوش میگذره؟ آخه پس چرا من احساس نمی کنم !   میدونی من یکم نگرانم که تکوناتو حس نمیکنم جیگرم دلم میخواد زودتر یه لگد حسابی بهم بزنی یا به نحوی ابراز وجودی بکنی که حست کنم گل پسرمممممممممم. بابا دیگه 18 هفته ات هم تموم شد پس پاشو یه تکونی بخودت بده یه عرض اندامی کن که همه بفهمن تو رو تو دلم دارممممممممممم دلم میخواد زودتر تکوناتو به بابایی نشون بدم که اونم  بتونه حست کنه آخه طفلکی بابایی تا حالا موفق نشده شما رو ببینه ولی خیلی مشتاقه ایشالله دفعه بعد که برم سونو حتما یه سی دی از فیلمت واسه بابایی میگیرمممممم من و بابایی از رو...
3 اسفند 1390

یادداشت سیزدهم

سلام جوجوی مامان    خوفییییییییییییییییییییی گلم؟ دیروز اومدم دیدمت مامانی شما پرهام مامان شدییییییییییییییی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گل پسر مامان و بابا !!!!!!!!!!!!!!!!!! فدات بشم الهی !!!!!!!!!!!!!!!! یه عالمه برات تایپیده بودم که متاسفانه همش پرید و حسابی دلم سوخت .... دیگه باید برم ولی فرصت بشه میام دوباره مفصلش میکنم. ...
29 بهمن 1390

یادداشت دوازدهم

سلام عزیزم   فردا قراره برم سونو هم بابت مرحله دوم غربالگری آنومالی و هم تشخیص جنسیت قطعی تو نازنینم. یکم نگرانم نمیدونم چرا! اومدم اینجا به خدای مهربون بگم خداجون من و همسری از ته قلبمون راضیم به رضای تو و ازت میخوایم در درجه اول یه نینی سالم و صالح  بهمون عطا کنی نه تنها به ما که به همه و بعد هم در مورد جنسیتش هر چی که خودت صلاح دونستی همون بشه واقعا فهمیدم که توی این دنیای فانی اگه سلامتی نداشته باشی همه چیز پیش چشمت تیره و تاره و هیچ چیز ارزش نداره.  پس خدای گلم به ما آن ده که آن به.  خدارو شکر بابایی حالش بهتره گلم منم از نگرانیم خیلی کاسته شده... دیگه اینکه این چند وقته بی ...
25 بهمن 1390