محمدپرهاممحمدپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

نفسمون پرهام

0413

یادداشت بیستم

1391/4/3 13:14
نویسنده : مرجان
177 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عززززززززززززززززززززززززیزم

 

خوبی پسر قشنگم؟ عزیزم؟ شرمنده ام که نوشتنه وبلاگت بیش از حد به تاخیر افتاد این یکماه که سرکار نرفتم مشغلم بیشتر شد  یعنی هر چی به روزهای اخر نزدیکتر میشیم انگار کارها بیشتر و فشرده تر میشه . ولی بدون که دلم حسابی برات تنگ بود و دلم میخواست سر فرصت بیام و وبتو اپ کنم

باید بگم خیلی خوشحالم که زودتر از موعد مرخصی گرفتم تا به استراحت و مقدمات ورود شما برسم روزهای اخر بارداری روزهای نسبتا سختیه البته به لطف خدای مهربون که واقعا نمیدونم چه جوری باید شکرش رو بجا بیارم من بارداری خوب و بدون مشکلی تا بحال داشتم شما گل پسرم تا حالا واقعا اروم و متین تو دل مامانی نشستی امیدوارم بعد از بدنیا اومدنت هم همینطور باشی گلم ولی در کل منظورم از سختی هاش همین سنگینی ، سختی حرکت ، زود خسته شدن و گاهی بدخوابی شبانه است که خوشبختانه با خونه موندن خیلی تحملش برام راحتتر شد.

راستی عزیز دل مادر متوجه این روزهای عزیز و پربرکت هستی؟ ماه خوب رجب رو پشت سر گذاشتیم و وارد ماه پیامبر خدا ماه عزیز شعبان شدیم امروز هم روز ولادت امام حسین (ع) امام دوست داشتنی ما شیعیان هست و بسیار عزیز و پر برکته همینطور فردا و پس فردا که ولادت قمر بنی هاشم (ع) و امام سجاد هست دیشب رفتیم یه جایی جشن امام حسین و شربت خوردم به نیت سلامتی شما و همه نینی ها و براورده شدن حاجات قلبیه همه ادمهای خوب، عزیزم مطمئنم که عشق به ائمه تو دل تو از همین حالا شکل گرفته بخصوص که تصمیممون واسه محمدپرهام گذاشتنه اسمت تقریبا قطعی شده، امیدوارم رسول الله همیشه یار و یاورت باشه و به برکت این اسم شفیع من و باباییت هم تو اون دنیا باشه.

دیگه اینکه هفته اینده ۱۰ تیر ماه وقت سونو دارم احتمالا اخرین سونوگرافی باشه جیگرم یعنی اخرین باری که شما رو داخل شکمم میبینم بی صبرانه منتظرم بدونم در چه وضعیتی هستی و قد و وزنت به کجا رسیده ، اخرین باری که سونو شدم شما هنوز تو دل مامانی نچرخیده بودی حالا خیلی دوست دارم بفهمم بالاخره چرخیدی یا نه ؟ با اینکه شمارش معکوس من اغاز شده و شما انشالله تا ۲۰ روز دیگه بدنیا میای ولی من هنوز هم در مورد نوع زایمانم کمی شک دارم دوست داشتم زایمان طبیعی داشته باشم ولی تقریبا دارم قطع امید میکنم و سعی میکنم خودم رو واسه سزارین اماده کنم هرچند که از اونم میترسم یعنی از پاره شدنه شکمم میترسم خانوم دکتر بیخیال هم که تا حالا همیشه صحبت جدی در مورد نوع زایمان رو به ۲ هفته قبل از تاریخ زایمان موکول کرده حالا ببینیم چی میشه.

خسته ات کردم پسرم، ایشالله سری بعد با خبرهای خوب میام و از حال خوب تو زمان دیدارمون برات میگم، بی صبرانه منتظر دیدن روی ماه تو هستیم جیگرم. واسه من و بابایی خیلی دعا کن عزیزم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)