محمدپرهاممحمدپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

نفسمون پرهام

0413

یادداشت شانزدهم

1391/1/19 14:03
نویسنده : مرجان
117 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگر مامان ، آقا پرهام گل چطوری پسرم خیلی وقته که نشده بیام برات یادداشت بزارم خوبی عزیزم؟ خوش میگذره تو دل مامانی ؟ مدتی هست که تکون خوردنای آروم آرومت احساس میکنم مامانی ضربه های ارومی که از داخل به شکمم وارد میکنی امیدوارم که حالت خوبه خوب باشه و صحیح و سالم باشی.سن دقیق شما امروز 24 هفته و 3 روزه جیگرم تا حالاش که انصافا پسر خیلی ماهی واسه مون بودی و اصلا مامانی رو اذیت نکردی ازت واقعا ممنونم عزیزم این خوب بودنه تو باعث شد که زمان خیلی سریعتر از چیزی که فکر میکردم تا حالا برام بگذره از حالا به بعد فقط حدود 15 هفته به زمان تولدت باقی مونده که امیدوارم این بخشش هم به سرعت طی بشه و گل پسرم زود زود بیای تو بغل من وباباییت که بی صبرانه منتظر ورودت هستیم. امروز 4 شنبه است و من شنبه وقت چکاب پیش خانوم دکتر دارم چون حدودا 2 ماهی هست که سونو نشدم میخوام بگم اگه صلاح دونست سونو کنه تا بتونم ببینمت گلم احساس میکنم با دیدن و اطمینان از سلامتیت خیلی به ارامش میرسم حتی حس میکنم بابایی هم ارامش بیشتری پیدا میکنه چون اونم این ماه همش ازم  میپرسید وقت دکتر کیه؟

دیگه اینکه پسر گلم سال 90 هم با همه خوبیها و بدیهاش تموم شد و سال 91 جاش نشست البته الحق و الانصاف سال 90واسه من و باباییت سال خوبی بود چه دلیلی بهتر از اینکه که خدا توی اینسال شما رو بهمون هدیه کرد که واقعا از بارزش ترین هدیه های الهی هستی. به هر سر سفره هفت سین و لحظه تحویل سال با بابایی دعا کردیم که سال 91 بهتر از سال 90 باشه نه فقط برای ما که برای همه مردم ایران و جهان و انشالله که همه به حاجات خوب و مثبتشون برسن تو این سال. ما که بیصبرانه منتظر طی شدن این 3 ماه و حضور پیروزمندانه تو در جمع کوچیک خونوادمون هستیم. انشالله که همه چی به خوبی و خوشی طی بشه عزیزم./

راستی مامانی خاله مریم که واسه عید مسافرت رفتن کیش برات کلی جی جی های ناز خریده البته همش لباسه شاید ایشالله یه روز عکساش بگیرمو اینجا بزارم. من و بابایی هم عید شما رو فراموش نکردیم و همونطور که واسه خودمون لباس نو خریدیم یه دست لباس خوشمل هم واسه شما خریدیم عزیزم. خلاصه اینکه تو دید و بازدید های عید هم دیگه همه فامیل و دوستان فهمیدن که شما تو راهی و بهمون تبریک گفتن و همه منتظریم تا زود زود بیای پیشمون .

دیروز یه سری رفتم خونه مامان جون ، همش میگفت تخت و کمد پیرمون دیر نشه آخه عزیزم ما هنوز تخت و کمد شما رو سفارش ندادیم و امان جون یکم نگرانه که دیر نشه تازه خریدهای کلی و مهمت هم موندن که قراره یه روز بریم خیابون بهار و بخریم حالا اون روز کی برسه خدا بدونه ولی ایشالله بزودی میریم. من و بابایی واسه خرید هات کلی ذوق داریم جیگرمممممممممممممممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)