محمدپرهاممحمدپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

نفسمون پرهام

0413

خلاصه این مدت

سلام پرهام مامان دیگه در یک کلام قند شده یه کله قند شیرین که همش دوست داری بخوریش یک حرفای گنده گنده ای یاد گرفته که نگو... شعرای عمو پورنگ رو چراغ قوه (میکروفون) بدست رو اپن همراه با حرکات موزون میخونه بیا و ببین ! جدیدا یاد گرفته که گاهی اوقات باید بخاطر اشتباهش معذرت خواهی کنه که واسه ما داستانی شده این معذرتخواهی هاش چون جایی که باید بگه بعضی وقتا نمیگه و جایی که نباید بگه اشتباها میگه مثلا چندروز پیش که سرما خورده بود اومدم اب مماخشو با دستمال خشک کنم ناخنم به بینیش خورد بچه ام  چند بار بهم گفت مامانی ببخشید اگه بدونی چه حالی شدم... یا مثلا میخواد یه چیزو مودبانه ازم بخواد مثلا میگه :   مامانی یه لیوان میدی خ...
5 آذر 1393

تکیه کلام جدید گلی پرهام

یکی دو هفته ای هست وقتی باهام کار داره یا من به نوعی دور از دسترسشم مثلا تو آشپزخونه مشغول کارم  ، حمومم یا حتی دستشویی و ... و میخواد منو بکشونه سمت خودش این جمله رو  شونصد بار با همون لحن شیرینش تکرار میکنه: مامانی یه لسسسسسسه میای پیش خودم؟؟ ( یه لحظه میای پیش خودم) ...
29 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام عشق مامانی خوبی پسر خوشکلم؟ خیلی ناراحتم که خیلی دیر به دیر میرسم بیام وبت رو اپ کنم ماشاله روز به روز داری شیرینتر و بازیگوشتر میشی ولی حیف که فرصت من برای ثبت این تغییرات شیرین خیلی کوتاهه. نمیدونم چطور بگم : وقتی موقع حرف زدنت و   یا با هیجان تعریف کردنت از یه موضوع جالب برام، نگاهت میکنم واقعا از خوشی میخوام بمیرم ... وقتی صدای خنده های قشنگ و بیخیالت حین بازی با باباییت تو خونه میپیچه بیشتر از هر زمان دیگه ای خوشبختی تو وجودم موج میزنه...  وقتی به صورت خوشگل و شیطونت حین خرابکاری نگاه میکنم که همون لجبازیه باباییت تو چشاته و وقتی میگم این کارو انجام نده&nb...
10 شهريور 1393

تولد 2سالگیت مبارک

سلام عسل مامان تولدت مبارک خوشکلم  ایشالله که 120 ساله بشی عزیزم و ما به موقعش جشن ورود به مدرسه ، دانشگاه ، فارغ التحصیلی و دامادیتو برگزار کنیم این نینی وبلاگ نمیدونم چه بلایی سرش اومده که مدتیه انقدر اذیت میکنه و من هر موقع میخوام بیام آپ کنم باز نمیشه و به در بسته میخورم اینه با وجود گذشتن حدود 4 ماه از عید تازه این دومین پست منه به هرحال شرمندم عزیزم. سرعت بزرگ شدن و یادگیری بچه ها تو این سن انقدر بالاست و این تغییرات روزانه شون شیرین و هیجان انگیزه که من دوست دارم از لحظه لحظه های زندگی با این موجود دوست داشتنی که 2 سال وارد زندگیمون شده و کلی متحولش کرده فیلم داشته باشم اما دریغ که امکان پذیر ...
23 تير 1393

تعطیلات عید

سلام بالاخره سال جدید اینبار هم بعد از کلی تب و تاب و برو بیا شروع شد و حالا که 30 فروردین ماهه دیگه حدودا 2 هفته ای هست که همه چیز زندگی به همون روال قبل برگشته و همه مشغول فعالیتهای روزمره شدن.         در مجموع میتونم بگم که امسال تعطیلات خوب و آرومی داشتیم ، اگر چه بجز یه مسافرت 3 روزه شمال اونم اخر تعطیلات مسافرت دیگه ای نرفتیم و بیشتر به دید و بازدید گذشت  ،  البته یه روز پرهام رو پارک ارم و باغ وحش بردیم که براش خیلی جالب بود و به هرسه مون خیلی خوش گذشت،       ...
28 ارديبهشت 1393

روزهای آخر سال

  سلام سال که به آخرهاش نزدیک میشه انگار همه کارها در هم گره میخوره وحسابی سر همه شلوغ میشه ما هم تقریبا از اواسط بهمن ماه مشغول بدو بدو های شب عیدیم. پرهام گله هم هر روز شیرین تر از دیروز انقدر خوردنی و با مزه شده که هر کسی رو عاشق خودش میکنه ، حرف زدنش خیلی بامزه شده دیگه تقریبا منظور خودش رو در غالب جملات کوتاه میتونه بیان کنه و این از نظر ما پیشرفت خیلی بزرگیه. مثلا وقتی آب میخواد میگه: آب بخولیم . بیشتر وقتا وقتی چیزی میخواد بخوره تعرف هم میکنه به من میگه: مامان بخول ، بخول. تازه بفرمایید و ممنون و مرسی هم یاد گرفته. قیافه پرهام در حال خوردن نارنگی و کلا چیزهای ترش: از شیطنتهاش هم که...
27 اسفند 1392

عکسهای آتلیه

 اینم عکسهای اتلیه که قولشون رو داده بودم:                 کلا عکس گرفتن تو این ست از بچه خیلی سخته ، عسل مامان هم اون روز اگر چه دو سه دکور اخر واقعا حوصله اش سر رفته بود و دیگه اصلا به شکلکهای ما لبخندی نمیزد ولی باز همکاریش بیشتر از حد تصور من بود و جای شکر داره. نتیجه اش از نظر من و بابایی رضایت بخش بود.  ...
25 اسفند 1392