محمدپرهاممحمدپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

نفسمون پرهام

0413

تعطیلات عید

1393/2/28 13:43
نویسنده : مرجان
582 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

بالاخره سال جدید اینبار هم بعد از کلی تب و تاب و برو بیا شروع شد و حالا که 30 فروردین ماهه دیگه حدودا 2 هفته ای هست که همه چیز زندگی به همون روال قبل برگشته و همه مشغول فعالیتهای روزمره شدن.

 

 

 

 

در مجموع میتونم بگم که امسال تعطیلات خوب و آرومی داشتیم ، اگر چه بجز یه مسافرت 3 روزه شمال اونم اخر تعطیلات مسافرت دیگه ای نرفتیم و بیشتر به دید و بازدید گذشت  ،  البته یه روز پرهام رو پارک ارم و باغ وحش بردیم که براش خیلی جالب بود و به هرسه مون خیلی خوش گذشت،

 

 

 

 

 

 

 

فکر میکنم به پرهام عسل هم حسابی تو تعطیلات خوش گذشت از اونجا که حس میکنم پرهام بچه اجتماعی هست به همین خاطر همین که مدام دور و برش شلوغ بود و جاهای مختلف میرفت و ادمهای جورواجور و بخصوص نینی های مختلف میدیدحسابی کیف میکرد(البته متاسفانه ما تو فامیل خیلی خیلی بچه کم داریم یعنی شاید سرجمع 2 سه تا)  واین شادی کاملا از روی خنده های عمیق از سر شوقش و شیطنتهاش مشهود بود

ویانا و پرهام

 

 قربون خنده خوشگلت

ولی واقعا عید دیدنی رفتن با یه پسر بچه به این سن کار خیلی سختیه اصلا حاضر نبود یه جا بشینه که ، چند لحظه بعد از ورود به هر خونه ای بلند میشد و مشغول گشت و گذار و گردش علمی میشد اول دور و برش رو کامل بررسی میکرد بعد کمکم میرفت سراغ آشپزخونشون و بعد هم ... واقعا نمیتونستم جلوش رو بگیرم نه جلوی این کارشو نه آجیل خوردنشو  آخه پرهام مثل بابام عاشق آجیله، از کل خوراکی های عید فقط و فقط آجیل میخورد( البته این عادت 7 8 ماهی هست پیدا کرده همسری هم مدام براش میخره)  و منم همش نگران رودل کردنش انقدر هم بهش گفته بودیم اقا پرهام آجیل نخور پسته نخور بادوم نخور تا تازه میرفتیم یه جایی و یا حتی مهمون میومد خونمون رو به بقیه میگفت: آآآجیل نخور ، پسه نخور ،هندی نخور اما بلافاصله بعد از گفتن اینا خودش وارد عمل میشد و میرفت سراغ ظرف آجیل همه از خنده ریسه میرفتن من اگه کاسه آجیل رو از روی میز خودمون بر میداشتم یا به صاحبخونه میگفتم خواهش میکنم واسه من اجیل نیارین میرفت سراغ بقیه و یا میگفت هندی بده یعنی بادوم هندی یا صندوق بده یعنی همون فندق

قیافه شیطونشو نگا، نقشه کشیده واسه آجیلا

 

و حالا وارد عمل میشود

 

پرهام مگه نمیگی آجیل نخور...

خلاصه که داستانی داشتیم امسال با این وروجک ولی متوجه شدم که خدا رو شکر و هزار الله اکبر به قول مامانم پسرم تو صحبت کردن خیلی جلوتر از هم سن و سالاشه و تقریبا همه چیز میتونه بگه و نکته جالب توجه واسه من اینه که کمتر از یک ماهه که شروع کرده به پرسیدن تا یه صدای عجیب میشنوه میگه: مامانی صدای چیه؟؟ تا یه چیز میبینه که نمیتونه تشخیص بده میپرسه : مامانی چیه؟ یا مامانی این چیه؟؟ گاهی هم که میشنوه صدای صحبت میاد یا مثلا تلفنی با یکی حرف میزنم میپرسه: مامانی کیه؟؟؟ و انقدر قشنگ و جالب جمله سازی انجام میده و با چنان لحن خوشکل و شیرینی میپرسه که واقعا میخوام بچلونمش و با قربون صدقه براش توضیح میدم اصولا سعی میکنم تو هر موقعیت جدید قرار میگیره یا هر چیز جدیدی تو خیابون یا هر کجا میبینه براش توضیح بدم تا یه چیز تازه یاد بگیره و حتی از تبلیغات تلویزیون و گاهی گزارشهای اخبار هم برای رسوندن پیامهای بهداشتی و نکات آموزنده بهش استفاده میکنم : مثلا پرهام ببین نینی داره مسواک میزنه، ببین نی نی داره شیر میخوره ، پرهام ببین نینی میوه میخوره  ،ببین آقا میگه نوشابه بده دوغ خوبه ببین عمو پورنگ میگه چیپس و پفک بده نخورید و.... که با دقت کامل به حرفام و اون برنامه گوش میده و کاملا متوجه میشم که با حرفای من مقایسه اش میکنه و وقتی کامل موضوعو میگیره و مطلب رو درک میکنه خودش شروع میکنه به تکرار حرفهای من ، تازه دارم میفهمم اینکه میگن تربیت غیرمستقیم خیلی موثرتر از مستقیمه یعنی چی . وقتی یه مطلب رو از تلویزیون یا سی دس یا تو خیابون از طریق یه نفر دیگه میبینه و بهش میگم خیلی موثرتر از اینه که من مدام بخوام لفظی بهش بگم. خلاصه که خیلی جیگر شده و ماشالله دقت بالایی داره مثلا جدیدا تا یه لباس جدید میبینه تنم میگه مامانی خوشکلههههههههه یا مثلا یه شب تو عید که خودم حاضر شده بودم و داشتم لباسهای اونو تنش میکردم با دقت داشت نگاهم میکرد و زیر لب واسه خودش میگفت: مامانی یوژ (روژ) زدههههههههه مامانی یاک (لاک) زدههههههههههههه تازه جدیدا هم واسه خودش نظر میده مثلا میگه مامانی این خوشکله رو بتوش (بپوش) و لباسی که مد نظرشه میده دستم یا همینطور واسه خودش اونی که بیشتر دوست داره میاره میگه این خوشکله رو بتوشم (بپوشم)

پروژه از شیر گرفتنش هم خدا رو شکر خیلی راحت و بی دردسر و بدون متوسل شدن به هیچ ترفندی فقط با گفتنه اینکه شیر مامانی دیگه تموم شده و گلی پرهام باید مثل من و بابایی و دایی ( شیر خوردن داییش رو زیاد دیده) شیر آقا گاوه رو بخوره دیگه انجام شد و پسرم از 18 فروردین ماه دیگه پاک پاکه ... خدا کنه پروژه بعدی ( از پوشک گرفتن ) هم به همین راحتی و سرعت به اتمام برسه البته هنوز شروع نکردم از این یکی خیلی وحشت دارم اما مطمئم خدای مهربون کمک میکنه.

پانوشت : خیلی به سختی از پرهام عکس میگیرم وروجک تا دوربین میبینه دستم میخواد ازم بگیره واسه این عکسام زیاد جالب نیست.

پسندها (2)

نظرات (5)

مامان شازده پاشا
27 اردیبهشت 93 10:53
سلام خانمی ....کوچولوی بامزه ای دارین خداحفظش کنه.... اگه دوست داشتین پیش ماهم بیاین خوشحال میشیم
سحر
23 تیر 93 13:14
*************************** *******\/***\/****\/********** *******/\***/\****/\********** *******||***||****||********** *******||***||****||********** ***(---------------------------------)***** ***(-----------تولدت مبارک-------)***** ***(---------------------------------)***** ***(---------------------------------)***** ****************************
مامان زهره
23 تیر 93 17:48
تولد ت مبارک عزیزم امیدوارم 120 ساله بشی دوستت دارم[
مامان زهره
1 مرداد 93 22:01
سلام عزیزم ماشاالله چقدر نازه این پسر وبلاگ قشنگ و پر از نوشته های زیبا دارید ممنون گلم که به ما سر زدی باز هم حتما به شما سر خواهم زد دوستت دارم
خاله عاطفه
17 دی 93 16:30
سلام خوبین؟؟ ماشالله به کوچولوی نازتون وب زیبایی دارین ب وب منم سر بزنید تازه ساختم منتظر نظرای قشنگتون هستم یادتون نره بیایید