محمدپرهاممحمدپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

نفسمون پرهام

0413

نابغه کوچولوی من

 خدای مهربونم شکرت دیروز (٣٠ دی ١٣٩٢) تو تقویم حوادث زندگی من قطعا به عنوان یه روز خاص و به یادموندنی به یادگار میمونه پسر گلم، پرهام خوشگلم دیروز که از سر کار اومدم خونه و بغلش کردم همون حین که تو اغوشم بود برای اولین بار آروم تو گوشم گفت : " دوسد دا... " یعنی دوست دارم فقط خدا میدونه حس من لحظه شنیدن این جمله کوتاه چی بود ،چنان احساس سرخوشی وجودمو فراگرفت که تا حالا تجربه ش نکرده بودم حس کردم ثمره زحماتمو چشیدم حس کردم پسرم واقعا بزرگ شده و همه سختیهایی که کشیدم تو این مدت به یه نتیجه مطلوب رسیده... خیلی عالی بود ... خیلی .... فقط میتونم بگم خدایا شکرت و ازش بخوام کمک کنه همه چنین لحظه شیرینی رو بچشن. ...
1 بهمن 1392

پرهام 18 ماهه ما

سلام عسل مامان این ماه ١٨ ماهه میشه خدا رو شکر دیگه براحتی راه میره از وقتی که بردمش پیش دکترش و گفت هیچ جای نگرانی نیست و این بچه همه چیش طبیعی و عالیه خیالم راحت شد فقط یه شربت استئوکر براش نوشت که حاوی کلسیم روی ویتامین دی و منیزیوم که گفت هم به دندون دراوردنش و هم به راه رفتنش کمک میکنه، حالا تازه میفهمم حق دارن که میگن باید تا ١٨ ماهگی واسه راه رفتن بچه صبر کرد ماشاالله دیگه از در دیوار بالا میره غفلت میکنم رو دسته مبلها بالای راحتی ها بالای میز و...است جدیدا تلاش میکنه از صندلی های نهارخوری هم که بلندتره بالا بره از روی صندلی غذاش که کنار اپن اشپزخونه ست میاد رو اپن وایمیسه بعد میره رو میز نها...
24 دی 1392

دوباره محرم

  دوباره محرم اومد و دوباره اینشور عجیــــــب حسینی در مردم زنده شد، دوباره عزاداری برای این مصیبت بزرگ 1400 ساله ،واقعا خودمونیم به قول همسری عزیزترین کسمون که دور از همه شما و عزیزاتون باشه،فوت میکنه ، نهایتایکی دو سال خیلی گریه میکنیم وغصه میخوریم بعدشهر از گاهی یادی ازش میکنیم و نهایتا تا پنج سال براش سال میگیریم و بعد اون دیگه فقط میریم سر خاکش ... اما مصیبت امام حسین (ع)چیه که اینطور ماندگار شدهو فراموش شدنی نیست به نظر من این عزاداری هر ساله میلیونها انسان در سراسر جهان برای این مصیبتخودش یه معجزه است. پرهام 4 ماهه در محرم91 : ( بعدا میام میزارم ببخشیداصلا واسه همین عکس این پست انقدر دیر شد دیگ...
17 آذر 1392

شیطون بلای 16 ماهه ما

سلام پسرمامان،اول بگم کهاین 2 ماه اخیر انقدر کارم زیاد بوده و سرم شلوغ بود که متاسفانه فرصت نشد بیام وبت رو آپ کنم ولی سعی میکنم جبران کنم و شیرین کاری های جدیدت رو تعریف کنم. عسل مامان علی رغم همه شیطنتها و آتیش سوزوندنهاش هنوز به تنهایی راه نمیره و من ازین موضوع خیلی نارحتم هر چند که همه بهم میگن جای نگرانی نیست و بعضی از بچه ها اینطورن! ولی من بازم... البته چند روزیه که یاد گرفته بزحمت تعادلش رو حفظ کنه ، خودش به تنهایی از رو زمین بلند میشه میایسته حتی تا ٣٠ ثانیه هم بدون کمک ایستاده ولی راه رفتن رو فقط یکی دو قدم اونم یه بار تونسته ولی امیدوارم به یاری خدای مهربون و امام حسین (ع) تا پایین همین ماه محرم حسابی را بره انشالل...
28 آبان 1392

مرداد ماه

سلام پسر قشنگ مامان این روزا خیلی بلا شده، فرز و زبر و زرنگ در عرض 3 سوت کل خونه رو چهار دست و پا طی میکنه و به همه جا سرک میشه و همه چیز بررسی میکنه یا بهم میریزه و ضمنابیشتر از هر زمان دیگه ای هم شیرین و خواستنی شده طوری که واقعا من و باباییش علی رغم همه شیطنتهاش حتیوقتی که میخوابه دلمون براش تنگ میشه خصوصا باباییش که اگه از بیرون بیاد و ببینه گلی پرهام خوابه مدام میگه : برم بیدارش کنم؟ حوصله ام سر رفت ، دلم براش تنگ شد! و... آخه من وهمسری طبق روال هر سال توی تابستان حدود یک ماهی تعطیل بودیم و طی این مدت حسابی با گلیمون خوش گذروندیم و اونم طفلی خیلی به حضورمون عادت کرد و وابسته تر شد و حالا که بعد از این مدت دوباره اومدیم سر کار ...
27 آبان 1392