محمدپرهاممحمدپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

نفسمون پرهام

0413

شیطون بلای 16 ماهه ما

1392/8/28 11:29
نویسنده : مرجان
354 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

پسرمامان،اول بگم کهاین 2 ماه اخیر انقدر کارم زیاد بوده و سرم شلوغ بود که متاسفانه فرصت نشد بیام وبت رو آپ کنم ولی سعی میکنم جبران کنم و شیرین کاری های جدیدت رو تعریف کنم.

عسل مامان علی رغم همه شیطنتها و آتیش سوزوندنهاش هنوز به تنهایی راه نمیره و من ازین موضوع خیلی نارحتمناراحتهر چند که همه بهم میگن جای نگرانی نیست و بعضی از بچه ها اینطورن! ولی من بازم...افسوسالبته چند روزیه که یاد گرفته بزحمت تعادلش رو حفظ کنه ، خودش به تنهایی از رو زمین بلند میشه میایسته حتی تا ٣٠ ثانیه هم بدون کمک ایستاده ولی راه رفتن رو فقط یکی دو قدم اونم یه بار تونسته ولی امیدوارم به یاری خدای مهربون و امام حسین (ع) تا پایین همین ماه محرم حسابی را بره انشالله!

اینجا زیر اتو پرس در حال اتیش سوزوندن بود که مچش رو گرفتم:

اما با سرعت نور چهاردست و پا میره ،از مبلها و راحتی ها بالا میره کلید چراغها رو خاموش روشن میکنه یا خودشو به ایفون میرسونه و میخواد از سیمشبکشه پایین

یخچال بیچاره مون روزانه ٢٠٠بار توسط آقاپرهام باز و بسته میشه! گاهی هم میشه کمد ماشینهای ایشون میرم سر یخچال میبینم ٢ سه تا ماشین کوچولو انداختهتو جا بطری ها

از درب کابینتها بگم که مدتی بودباباییش چند تا کابینتها رو دسته هاشو باز کرده بود که اقاپسر نتونه بازشون کنه ولی وروجک جدیدا یاد گرفته بدون دسته هم باز میکنه!

عاشق اینه که وقتی رو میز سفره چیدم تو همه چی دست ببره جدیدا هم حتما باید یه لیوان که نصفه توش اب باشه و یه قاشق موقع غذا خودن بدیم به ایشون که باهاش شلپ شولوپ کنه تا ما بتونیم بهش غذا بدیم غذا خوردن خودمون که افتضاح شده باید با سرعت نور غذا بخوریم که الانه اقا پرهامیه کاری زیاد میکنه

 خشم پرهام

آخه جدیدا اصلا تو صندلی غذاش بند نمیشه پا میشه میایسته یا شیرجه میزنه سمت میز نهارخوری یا برعکس میشینه رو میزِ صندلی غذای خودش و هر لحظه باید دل من هری بریزه که نکنه سقوط کنه و .... این قصه ادامه دارد تا اینکه در شرایطی که یه عالمه آب و غذاریخته کف اشپزخونه،غذای ما تموم میشه و در حالی که دلمون از بس تند تند خوردیم درد گرفته اقاپرهامو میدیم بابایش میبره بیرون تا ما اشپزخونه بمب افتاده رو کمی مرتب کنیم.

از اونجایی که عاشق عموپورنگ شده براش سی دی عموپورنگ خریدیم و خیلی دوست داره و کلی باهاش سرگرم میشه و نانای میکنه. ما همیه کم نفس میکشیم ." عمو پورنگ دست درست"

(البته تا بخواد سی دی رو یه دور نگاه کنه دستگاه دی وی دی رو ٧ هشت بار خاموش روشن میکنه)

دیگه زیاد به اسباب بازیهاش توجه نمیکنه همه چی براش چند لحظه جالبه فقط لگو ها رو بیشتر دوست داره بقیه رو فقط دوست داره از تو سبد بریزه بیرون و ولو کنه . به کتاب هم زیاد توجه نشون نمیده وقتی براش میخونم زود حوصله اش سر میره بیشتر دوست داره کتابها رو پاره کنه! نیشخند

در مورد غذاش هم یه مدت باباییش انقدر ذوق خرید خوراکی واسش رو داشت که وقتی میرفت سوپر علی رغماعتراض منبا انواع کاکائو و شکلات و بیسکوییتبرمیگشت و پرهام هم خیلی خوشش اومده بود و مدام میگفت قاقا و اشتهاش به غذا کم شده بود حالا یه مقدار بهتر شده سعی کردیم خوراکیهای مفیدتر بهش بدیم مثل بادوم و پسته یا به قول خودش گگه که خیلی هم دوست داره . تو میوه ها موز رو از همه بیشتر دوست داره ولی میوه های ترش خوشش نمیاد مثلا نارنگی رو فقط دوست داره با انگشتای کوچولوشله کنه و ابش رو در بیاره.

راستی مثل باباییش عاشق ماست ه ، همچین دو تایی با هم ماست خوری راه میندازن بیا و ببین

و امــااول ابان ماه بالاخره تونستیم به عهدمون با امام رضا وفا کنیم و خانوادگی بریم پابوسش واسه عید غدیر مشهد بودیم و آقا پسرمون دومین زیارتش رو رفت اولی که زیارت حضرت معصومه خواهر امام رضا بود و این سری هم که خود امام رضای مهربون. خیلی خوب بود و بخصوص چون دسته جمعی بودیم و مامانا هم باهامون بودن خیلیخوش گذشت ولی حیف که زود تموم شد.

این اولین عکس لحظه ورودمون مشهد اگه تونستید گنبد و گل دسته ها رو ببینید؟!!

مشهدالرضا

متاسفانه چون نمیذارن داخل حرم دوربین ببریم عکسها با تبلته و خوب کیفیتشون کمتر ولی ایشالله یکی دو تا میارم میزارم.

از کلمه هایی که تو این مدت یاد گرفته بگه ایناست:

حموم (خیلی خوشگل میگه)

حاگو ( چاقو )

حنگال (چنگال )

قا ( قاشق )

مامانی، بابایی( که فوق العاده با مزه میگه)

عمو ( عموها دایی ها و همه آقایون فامیل یا تو خیابونو میگه)

مینو مینو (میگیم پرهام پیشی چی میگه؟ میگه مینو مینو)

بــع بــــع (میگیم پرهام ببعی چی میگه صداش بم و کلفت میکنه میگه: بــــــــــــــــــع)

گوگو ( جوجو رو میگه گوگو هنوز ج نمیتونه تلفظ کنه)

گیگی ( همون جی جی شامل لباس کفش و...)

با ... با ( یعنی یه چیزو برام باز کن)

دَ... دَ ( یعنی یه چیز رو در بیار )

دَ(دست)

با (پا)

گیی گیی ( وقتی در اثر شیطونیاش یه جایی گیر میکنه اینطوری میگه که نجاتش بدیم)

برق (سیم ، دوشاخه و کلیدپریز )

قیار (خیار )

بهش میگیم مثلا پرهام این روسری مال کیه خیلی شیرین میگه : مامانِ ( مامان کسره دار و خیلی شیرین میگه) یا این کفش مال کیه میگه: بابائه (بابا با کسره)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)