محمدپرهاممحمدپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

نفسمون پرهام

0413

پرهام 18 ماهه ما

1392/10/24 9:18
نویسنده : مرجان
2,668 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

عسل مامان این ماه ١٨ ماهه میشه خدا رو شکر دیگه براحتی راه میره از وقتی که بردمش پیش دکترش و گفت هیچ جای نگرانی نیست و این بچه همه چیش طبیعی و عالیه خیالم راحت شد فقط یه شربت استئوکر براش نوشت که حاوی کلسیم روی ویتامین دی و منیزیوم که گفت هم به دندون دراوردنش و هم به راه رفتنش کمک میکنه، حالا تازه میفهمم حق دارن که میگن باید تا ١٨ ماهگی واسه راه رفتن بچه صبر کرد ماشاالله دیگه از در دیوار بالا میره غفلت میکنم رو دسته مبلها بالای راحتی ها بالای میز و...است جدیدا تلاش میکنه از صندلی های نهارخوری هم که بلندتره بالا بره از روی صندلی غذاش که کنار اپن اشپزخونه ست میاد رو اپن وایمیسه بعد میره رو میز نهار خوری که کنار اپن تو هاله و ولش کنی همینطوری هم میخواد از صندلی های نهار خوری بیاد پایین خیلی اتیش پاره شده طوریکه یه لحظه نمیتونم ازش چشم بردارم والا احتمال اینکه همون لحظه یه دست گل به اب بده بالای ٩٠% ، مثل گذشته عاشق سیم و کلید پریزو دوشاخه و  البته کلید ه فکر کنم میخواد مهندس برق بشه گل پسرم یه وقتایی که غیبش میزنه میبینم رفته پشت تلویزیون و دونه دونه همه فیش ها رو داره در میاره و سعی میکنه دوباره بزنه سر جاش ، اینطوریه که ما خونمون اکثر موقع ها به حالت بمب افتاده ست خدا نکنه یکی سر زده زنگمونو بزنه...

 

مهندس پرهام

 

عسل مامان در حال فضولی توی اشپزخونه

 

بعضی وقتا که از سر کار میرسم خونه انچنان تحویلم میگیره و غرق بوسه های ابدارم میکنه بر عکس بعضی وقتام بهم کم محلی میکنه و نمیخواد از بغل مامان بزرگاش بیاد بغل من . وروجک من دیگه بیشتر حروف رو میتونه ادا کنه و کلمات زیادی یاد گرفته گاهی وقتا که اسم بعضی از اشیاء رو ازش میشنوم شاخ درمیارم که مثلا اسم اینو از کجا یاد گرفته ماشالله دقتش خیلی زیاد فهمیدم که وقتی ما در حال مکالمه هستیم حتی بدون اینکه ظاهرش نشون بده داره کاملا به حرفامون گوش میده و ضبطشون میکنه ، کلا حرف زدنش توی این پیشرفت خیلی زیادی کرده دیگه حتی جملات کوتاه دو کلمه ای هم میتونه بگه مثل: مامانی افتاد. بابایی بیا. کلمات بسیار زیادی بلده بگه یعنی تقریبا همه چی رو بهش بگی برات ادا میکنه. وای انقدر شیرین و با ناز مامانی و بابایی میگه که دلم میخواد اون لحظه بخورمش انقدر جیگر میشه.

پرهام خونه مامان جون

راستی اعضای بدنش رو هم تقریبا همه رو یاد گرفته : چشم ، ابرو، بینی، دهان، دندون، زبان، دست ، پا. هر کدوم رو که ازش بپرسیم بهمون نشون میده

 

 

 

 دیگه اینکه راستی نزدیک شب یلدا برهام رو اتلیه سها هم بردیم و چند تا عکس خوشگل ازش گرفتیم که حتما عکساشو اینجا میزارم :

 

 

 

در حال تماشای عمو پورنگ

 

 

راستی چهارشنبه هم واکسن ١٨ ماهگی داره امیدوارم که زیاد اذیت نشه ،

اما خوب در کنار این همه شیرینی های وجود بچه سختی هایی هم هست مثل همین که با وجود گذشت ١٨ ماه از تولدش من مامانش هنوز شبا خواب راحت ندارم بعضی از شبا که خیلی خستم وقتی نصف شب نق میزنه تا مرز گریه هم میرسم ولی مجبورم پاشم یا شیرش بدم یا بچرخونشم ، هیچ وقت هم دقیقا نمیفهمم چرا نق میزنه گاهی میزارم بحساب دندون دراوردن (الان ٦ تا دندنهای جلو و از هر سمت یه اسیاب نصفه در اورده و دندونهای نیش هم در شرف دراومدن هستن) گاهی دل درد گاهی گرمای اتاق ، گاهی تشنه شه و... اما نمیدونم دقیقا چرا خوب نمیخوابه و انقدر منو بیدار میکنه پرهام من تا ٥ ماهگی توی گهواره خودش نزدیکه تخت ما میخوابید ولی بعد از اون چون وروجک حرکتش تو خواب خیلی زیاد بود و جاش تنگ شد دیگه تو تخت خودمون خوابوندمش ولی حالا چند روزی هست بشدت مصر شدم دوباره تو تخت خودش بخوابونمش اخه چند ماهی هست تخت خوابش رو اوردیم تو اتاق خودمون کنار تخت خودمون گذاشتیم ولی خوب فعلا زیاد خوب نمیخوابه و بعضی شبا تلاش میکنه تا بیاد تو تخت ما ، اما مطمئنم بزودی عادت میکنه و این کمک میکنه اگه سال دیگه خواستم اتاقش رو هم جدا کنم بهتر همکاری کنه و یهو خیلی شوکه نشه. 

 

پانوشت:  عکسهای آتلیه سها رو در پست بعدی میگذارم.

پسندها (1)

نظرات (1)

یادداشت های مینا
5 اسفند 92 10:02
ای جانمممممممممممممم... هزار ماشاله........ اون عکسش که داره تبلت رو نگاه میکنه خیلی بامزه و نمکی شده......... خدا بهتون ببخشه....