محمدپرهاممحمدپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

نفسمون پرهام

0413

خلاصه این مدت

1393/9/5 15:26
نویسنده : مرجان
483 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

پرهام مامان دیگه در یک کلام قند شده یه کله قند شیرین که همش دوست داری بخوریش یک حرفای گنده گنده ای یاد گرفته که نگو...

شعرای عمو پورنگ رو چراغ قوه (میکروفون) بدست رو اپن همراه با حرکات موزون میخونه بیا و ببین !

جدیدا یاد گرفته که گاهی اوقات باید بخاطر اشتباهش معذرت خواهی کنه که واسه ما داستانی شده این معذرتخواهی هاش چون جایی که باید بگه بعضی وقتا نمیگه و جایی که نباید بگه اشتباها میگه مثلا چندروز پیش که سرما خورده بود اومدم اب مماخشو با دستمال خشک کنم ناخنم به بینیش خورد بچه ام  چند بار بهم گفت مامانی ببخشید اگه بدونی چه حالی شدم... یا مثلا میخواد یه چیزو مودبانه ازم بخواد مثلا میگه :  مامانی یه لیوان میدی خدمتتون عشق اب بازیش هم که ما رو کشته هر فرصتی پیدا کنه چند تا ظرف و لیوان و اسباب بازی برمیداره میره سراغ اب سرد کن یخچال و خلاصه پر اب میکنه میاره رو فرش تو هال و از این بریز تو اون و دوباره خالی و .... هیچی دیگه غفلت کنیم میبینیم زندگی رو اب برداشته ، تازه پسر مامان علاقه وصف نشدنی هم به  بپز بپز یا همون آشپزی خودمون داره طوریکه انقدر میومد ظرف و ظروفای منو میبرد واسه اشپزی و اب بازی و میشکوند که مادر جونش یه سری  ازین ظروف اشپزی اسباب بازی براش خریده که حالا اب و خوراکیهاش رو میریزه توش هم میزنه به قول خودش فُلو (پلو) و قومه سَزی دُاُس میکنه. یه کار سختی که ازم میخواد و براش انجام میدم یاد گرفته میگه : مامانی نوکرتم . با وجود تکرارهای من هنوزم واسه خودش از شناسه و ضمیر سوم شخص استفاده میکنه مثلا میگه: مامانی دسش سوخت یا مثلا مامانی بهش اب بده.

راستی خوشبختانه دیگه همه رنگهای اصلی رو میشناسه و رنگهای فرعی هم تا حدودی یاد گرفته و اسامیشو میگه .

 وروجک کار کردن با وایبر رو هم یاد گرفته خودش هر وقت بخواد برنامه رو باز میکنه و واسه دایی و خاله و ... شکلک میفرسته چون من رو تبلت هم وایبر دارم.

یک حرفایی میزنه که واقغا من گاهی وقتا میمونم اینا رو کجا شنیده یا از کی یاد گرفته کلا که هر روز بیشتر به این نتیجه میرسم که چقدر بده تربیت بچه چندگانه باشه و خودت نتونی تمام وقت پیش بچه ات باشی و طبق سلیقه خودت بچه ات رو تربیت کنی چون واقعا بچه تو این سنها مثل یه خمیر میمونه که براحتی و با هر تلنگری تاثیر و شکل میگیره...

پروژه از پوشک گرفتن هم متاسفانه بخاطر ترافیک کاری بنده و نداشتن مرخصی همچنان داره به تاخیر میفته چون دلم میخواد این کارو یکدست خودم انجام بدم و تربیتش در این زمینه دوگانه نشه .

پروژه مهدکودک رفتن هم چون واسه ما منوط به از پوشک گرفتن شده همچنان مونده ولی واقعا مهد خوب پیدا کردن کار خیلی سختیه ،یه روز 2ساعت بردمش یه مهد  ظاهرا خوب نزدیک خونمون ولی اصلا خوشم نیومد....

اینم بگم:

درسته بچه ها واقعا شیرینن حتی از قند و نبات هم بیشتر و همه تو وبهاشون این شیرینی ها رو مینویسند ولی واقعا در مجموع باید گفت که بچه داری حقیقتا سخته و صبر ایوب میخواد تا پدر و مادر خوبی باشی واقعا باید قدرت تحمل بالایی داشته باشی که خیلی وقتا از خستگی غش نکنی یا از عصبانیت جیغ نزنی یا از ناراحتی گریه نکنی من واقعا زندیگم تو این حدود سه سال کن فیکون شده... یعنی زیر و رو ها... یعنی داغون.... میدونی چی میگم! بسیاری از وسایل با ارزشم شکسته خراب  شده یا گم شده تقریبا هیچوقت خونمون مرتب و تمیز نیست یعنی به این نتیجه رسیدم دیگه چشامون باید به دیدن این اشفتگی ها عادت کنه و تلاش بیش از حد هم فایده ای نداره چون هیچ نظم و ترتیبی بیش از نهایتا چند ساعت دوام نداره اینه که سعی میکنم دیگه خیلی حرص نخورم و خودمو ناراحت نکنم اگر چه که با این وجود خیلی وقتا هم موفق نیستم و اشکم واسه خودم در میاد.

وضعیت خونه ما این شبها:

(اینو گفتم که بعدا بعضیها غافلگیر نشن بگن ما فکر میکردیم خیلی راحت تر از این حرفهاست)

و اما سرگرمیهای این روزاهای پرهام:

1- اب بازی و بپز بپز

2- بازی با اسباب بازیها و حرف زدن با عروسکها

3- تاب بازی

4- بازی با تبلت اونم بیشتر : cake maker - ice cream maker - painting & coloring - driving ,...

5- نقاشی با مدادرنگی و ماژیک و پاستل تو دفتر که البته فعلا در حد خط خطیه و بیشتر از دفتر هم دست و پای خودشو رنگی رنگی میکنه

 6- رانندگی با کامیون یا ماشین شارژی

 به کتاب خوندن هم هر جند وقت یه بار علاقه مند میشه زیاد که براش کتاب میخریمو یه مدت زیاد میخونیم دوباره تکرارای میشه و دلشو میزنه و دوباره ...

بزودی با عکسهای قشنگ برمیگردم.

پرهام و دایی امید در سومین یلدای پرهام: 

 

پسندها (4)

نظرات (0)