مرور 7 ماه اول سال 94

سلام

روزها و ماهها پشت سر هم و به سرعت گذشتند و به همین زودی حدود  7 ماه یعنی بیش از نصف سال 94 تموم شد ، امسال سال بسیار شلوغ و پر کاری داشتیم از ابتدای سال ، خونه مون خوشبختانه فروش رفت و یه خونه جدید خریدیم ولی خوب هنوز جاجابجا نشدیم حدود 2 هفته دیگه اسباب کشی داریم ، مرداد ماه عروسی برادرشوهر رو داشتیم که خداروشکر خیلی خوب برگزار شد ، پرهام گلم از هفته اخر مرداد مهدکودک رفت و خداروشکر مهدش رو خیلی دوست داره،  همسری خدارو شکر ارشد قبول شد و چند روز پیش دانشگاه ثبت نام کرد اگرچه که خوشبختانه همه این اتفاقات مثبت و خیر بود ولی بابت انجام تک تکشون خیلی دوچار زحمت شدیم و جنگ اعصاب و بدو بدو هم زیاد داشتیم . البته ناشکری نمیکنم و باز هم خدای مهربونم رو شاکرم که زندگی راکد و کسل کننده و بی هدفی ندارم و  از ابتدای زندگی مشترکم برنامه ها و اهداف مشخصی در زندگی داشتیم .

تو گل من مدام داری بزرگتر میشی گاهی وقتا وقتی بهت نگاه میکنیم واقعا باورمون نمیشه که تو همون پرهام کوچولو و ناتوان لحظه تولدت هستی از شیرین زبونی ها و سیاستهایی که داری به مرور یاد میگیری هر چی بگم کم گفتم اما به عنوان نمونه اگه بخوام بگم ایناست : تا بغلت میکنیم و قربون صدقت میریم بلافاصله از فرصت استفاده میکنیو درخواستها تو ردیف میکنی بابایی یا مامانی اسمارتیز بخریم رفتیم بیرون یا فلان اسباب بازی یا بهمان Cd  رو برام بخر رفتیم بیرون باباییت که قریب به اتفاق موارد جز چشم چیزی نمیتونه بهت بگه از بس که دوست داره ولی من گاهی اوقات میگم نه واست خوب نیست یا به اون وسیله احتیاج نداریم یا اینکه شرط و شروط میزارم که در صورت انجام فلان کار برات اونو میخرم . گاهی وقتا سر همین مسائل با باباییت یه کوچولو بحثم میشه که ما اگه به تمام خواسته های تو جواب مثبت بدیم واسه خودت خوب نیست و بزودی روزی میرسه که واقعا نمیتونیم هر چی که میخوای رو برات فراهم کنیم به همین دلیل چون دلمون میخواد که تو صبر رو یاد بگیری و بفهمی که دنیا همیشه به کامت نیست و  چون من علاقه وافر همسرم رو به بچه میبینم دلم میخواد  هر چه زودتر یه بچه دیگه بیارم که تو پرتوقع و تنها بار نیای با در نظر گرفتن همه اینها دوباره دارم به ترک کارم فکر میکنم.

کلماتی که پرهام این روزها هنوز اشتباه میگه:

منک = نمک

هلوله= هیولا

سیزبمینی= سیب زمینی

باغ وحش = باوغش