سال 93 هم تموم شد و عمو نوروز تو راهه...
یک سال دیگه هم گذشت ...
خودمون و بچه هامون یک سال دیگه بزرگتر شدیم ،
یک سال دیگه از فرصت گرانبهای عمرمون برای خندیدن ،شاد بودن، لذت بردن، زندگی کردن، عشق ورزیدن، سفر کردن، کتاب خوندن، خلاقتر بودن یا خلق یه اثر هنری و در مجموع پیشرفت در زندگی از دست رفت اینا رو بیشتر جهت یاداوری بخودم میگم که خیلی از موقعیت و شرایطم راضی نیستم و یک سال دیگه فرصتم رو از دست دادم. با خودم تصمیم گرفتم که یه تجدید نظر اساسی در افکارم و سبک زندگیم در سال جدید بکنم.
اگرچه که بعد از بدنیا اومدن پرهام در زندگی ما خیلی تحولات شیرین و زیبا رخ داد و زندگی بدون پرهام برای من و همسری دیگه اصلا مفهومی نداره ولی خوب فکر میکنم من جدا از نقش مادریم بعنوان یک زن در حق خودم تو این 2 سال و 8 ماه کم لطفی کردم یعنی وقتی برای فکر کردن و رسیدگی به خودم و افکارم نگذاشتم و به نظرم میاد فرصتهام و استعدادهام داره هدر میره که این مسئله چند ماهیه که باعث نارضایتمندی از خودم شده ، طوریکه چندروز پیش رفتم پیش یه مشاور خوب و باهاش در این زمینه صحبت کردم و نتیجه این شد که یه سری تصمیمات تازه برای سال جدید گرفتم امیدوارم که بتونم تو سال 94 تو این مسیر خوب پیش برم و به هدفم نزدیک بشم.
بگذریم اخر سالی نمیخوام حرفای نا امید کننده بزنم چون خدا رو شکر حال خودم این روزها خوبه و یه خوشی و ذوق خاصی بابت شروع تعطیلات و عید نوروز تو دلم احساس میکنم امسال خیلی کم خرید کردم واسه عید چون هم خودم و همسری و هم پرهام جونم خیلی چیزی احتیاج نداشتیم ، خونه تکونی هم که اگرچه کامل نشده هنوز ولی قسمت عمده اش انجام شده و فقط یه سری خرده کاری مونده ، برنامه ریزیم واسه هفت سین رو هم انجام دادم که یه کوچولو متفاوت از سال گذشته باشه ، حالا ایشاله بعدا عکسشو میزارم، من از بچگی عاشق هفت سین چیدن و تزییناتش بودم تصمیم دارم 5 شنبه با پرهام جونم برای اولین بار تخم مرغ رنگ کنیم و هفت سین بچینیم ، سبزه هم که باز مثل پارسال دیر گذاشتم و این روزا همش تو این تب و تابم که زودتر بیاد بالا و لااقل چند سانتی سبز بشه ایشاله.... اینم از حال و هوای خونه ما این روزا ، محل کارم هم که تا 25 خیلی سرمون شلوغ بود و خدارو شکر از امروز 26 اسفند دیگه ارباب رجوع نداریم و خلوت شده که من تونستم بیام اینجا رو اپ کنم.
قند عسلم پرهام جونم هم کلی ذوق داره واسه عید و بخصوص امشب که چهارشنبه سوری ه از یه هفته پیش باباییش براش ترقه سوتی و منور و بالن خریده که امشب با خاله اینا ببریم بازی ، تصمیم داریم با هم از رو اتیش بپریم .
راستی خبر خیلی خوب و مهم اینکه پرهام رو بدون برنامه ریزی قبلی تو تعطیلات 22 بهمن از پوشک گرفتم و حالا واسه عید خدا رو شکر راحتترم و اگه ایشاله همکاری کنه تصمیم دارم بعد از عید بفرستمش مهد ... خیلی هم اقا شده جیگر مامان جدیدا خیلی علاقه به لگو بازی پیدا کرده و گاهی یه ساعت تموم با لگوها سرگرمه و صدا ازش در نمیاد ولی معتاد به cd هم شده و کارمون شده یه روز درمیون یه سی دی کاتون یا فیتیله ، چرا ، کلاه قرمزی ، بانینی و... براش بخریم که امیدوارم با مهد رفتنش یه کم از سرش بیفته این عادت ، چون ما کلا وقتی هم که خونه هستیم اصلا نمیتونیم برنامه ای از تلویزیون ببینیم . اینم از حال و هوای پرهام این روزها....
خلاصه که ما خیلی ذوق داریم برای شروع سال 94 چون برنامه های زیادی براش داریم : مهد رفتن پرهام و عادت کردنش به مهد و بعد انشاله قبولی همسری در کنکور ارشد و شروع برنامه های خودم و احتمالا عمل زانوی مامان و عروسی برادرشوهر از اهمشون هستن امیدوارم که این شب عیدی همه آدمها دلشون شاد باشه و بیماری و غم و غصه و ناامیدی و مشکلات زندگی همه با پایان سال 93 تموم بشه و بجاش تو سال جدید سلامتی و شادی و امید و موفقیت پا تو دلا و زندگیهامون بزاره ایشاله . پیشاپیش عید همگی مبارک