محمدپرهاممحمدپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

نفسمون پرهام

0413

سال 93 هم تموم شد و عمو نوروز تو راهه...

1393/11/21 9:32
نویسنده : مرجان
837 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

یک سال دیگه هم گذشت ...

خودمون و بچه هامون یک سال دیگه بزرگتر شدیم ،

یک سال دیگه از فرصت گرانبهای عمرمون برای خندیدن ،شاد بودن، لذت بردن، زندگی کردن، عشق ورزیدن، سفر کردن، کتاب خوندن، خلاقتر بودن یا خلق یه اثر هنری و در مجموع پیشرفت در زندگی از دست رفت اینا رو بیشتر جهت یاداوری بخودم میگم که خیلی از موقعیت و شرایطم راضی نیستم و یک سال دیگه فرصتم رو از دست دادم. با خودم تصمیم گرفتم که یه تجدید نظر اساسی در افکارم و سبک زندگیم در سال جدید بکنم.

اگرچه که بعد از بدنیا اومدن پرهام در زندگی ما خیلی تحولات شیرین و زیبا رخ داد و زندگی بدون پرهام برای من و همسری دیگه اصلا مفهومی نداره ولی خوب  فکر میکنم من جدا از نقش مادریم بعنوان یک زن در حق خودم تو این 2 سال و 8 ماه کم لطفی کردم یعنی وقتی برای فکر کردن و رسیدگی به خودم و افکارم نگذاشتم و به نظرم میاد فرصتهام و استعدادهام داره هدر میره  که این مسئله چند ماهیه که باعث نارضایتمندی از خودم شده ، طوریکه چندروز پیش رفتم پیش یه مشاور خوب و باهاش در این زمینه صحبت کردم و نتیجه این شد که یه سری تصمیمات تازه برای سال جدید گرفتم امیدوارم که بتونم تو سال 94 تو این مسیر خوب پیش برم و به هدفم نزدیک بشم.

بگذریم اخر سالی نمیخوام حرفای نا امید کننده بزنم چون خدا رو شکر حال خودم این روزها خوبه و یه خوشی و ذوق خاصی بابت شروع تعطیلات و عید نوروز تو دلم احساس میکنم  امسال خیلی کم خرید کردم واسه عید چون هم خودم و همسری و هم پرهام جونم خیلی چیزی احتیاج نداشتیم ، خونه تکونی هم که اگرچه کامل نشده هنوز ولی قسمت عمده اش انجام شده و فقط یه سری خرده کاری مونده ، برنامه ریزیم واسه هفت سین رو هم انجام دادم که یه کوچولو متفاوت از سال گذشته باشه ، حالا ایشاله بعدا عکسشو میزارم، من از بچگی عاشق هفت سین چیدن و تزییناتش بودم تصمیم دارم 5 شنبه با پرهام جونم برای اولین بار تخم مرغ رنگ کنیم و هفت سین بچینیم ، سبزه هم که باز مثل پارسال دیر گذاشتم و این روزا همش تو این تب و تابم که زودتر بیاد بالا و لااقل چند سانتی سبز بشه ایشاله.... اینم از حال و هوای خونه ما این روزا ، محل کارم هم که تا 25 خیلی سرمون شلوغ بود و خدارو شکر از امروز 26 اسفند دیگه ارباب رجوع نداریم و خلوت شده که من تونستم بیام اینجا رو اپ کنم.

قند عسلم پرهام جونم هم کلی ذوق داره واسه عید و بخصوص امشب که چهارشنبه سوری ه از یه هفته پیش باباییش براش ترقه سوتی و منور  و بالن خریده که امشب با خاله اینا ببریم بازی ، تصمیم داریم با هم از رو اتیش بپریم .

راستی خبر خیلی خوب و مهم اینکه پرهام رو بدون برنامه ریزی قبلی تو تعطیلات 22 بهمن از پوشک گرفتم و حالا واسه عید خدا رو شکر راحتترم و اگه ایشاله همکاری کنه تصمیم دارم بعد از عید بفرستمش مهد ... خیلی هم اقا شده جیگر مامان جدیدا خیلی علاقه به لگو بازی پیدا کرده و گاهی یه ساعت تموم با لگوها سرگرمه و صدا ازش در نمیاد ولی معتاد به cd هم شده و کارمون شده یه روز درمیون یه سی دی کاتون یا فیتیله ، چرا ، کلاه قرمزی ، بانینی و... براش بخریم که امیدوارم با مهد رفتنش یه کم از سرش بیفته این عادت ، چون ما کلا وقتی هم که خونه هستیم اصلا نمیتونیم برنامه ای از تلویزیون ببینیم . اینم از حال و هوای پرهام این روزها....

خلاصه که ما خیلی ذوق داریم برای شروع سال 94 چون برنامه های زیادی براش داریم : مهد رفتن پرهام و عادت کردنش به مهد و بعد انشاله قبولی همسری در کنکور ارشد و شروع برنامه های خودم و احتمالا عمل زانوی مامان و عروسی برادرشوهر از اهمشون هستن امیدوارم که این شب عیدی همه آدمها دلشون شاد باشه و بیماری و غم و غصه و ناامیدی و مشکلات زندگی همه با پایان سال 93 تموم بشه و بجاش تو سال جدید سلامتی و شادی و امید و موفقیت پا تو دلا و زندگیهامون بزاره ایشاله .  پیشاپیش عید همگی مبارک

 

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان زهره
27 اسفند 93 8:43
سلام گلم خوب نوشتی سال جدید رو به شما تبریک میگم امیدوارم سال خوب وخوشی رو پیش رو داشته باشید سالی پراز سلامتی وشادی .بهترین ها رو در این سال برای شما آرزومندم پرهام جونو ببوس
مامان زهره
22 فروردین 94 12:18
سلام عزیزم روزت مبارک گلم امیدوارم 120 سال رو سر پرهام جون باشه آمین